بخشی از این رمان:دستمو نوازش کرد..
- چرا عزیز دلم اونا خبر دارند.. فکر کنم مامان داره نماز میخونه..واسه همین میرم.. فدات شم......
سرمو گرفت بالا- حالا هم نمیخواد غمگین بشی... تازه!!.. اگه مامان بفهمه عروس خوشکلش میخواد براش نوه بیاره.. خیلی خوشحال میشه گلم..! حالا اجازه هس برم خانومی؟
لبخند زدم..
- آره.. برو....
- قربون خنده هات....
دانلود رایگان رومان برای موبایل در ادامه مطلب...
بخشی از این رمان:- بازم اشک داری؟
- من همیشه اشک دارم. ولی الان دیگه نمی خوام اشک بریزم!
هنوز بغض داشتم ولی دیگه نمی خواستم گریه کنم. می خواستم بخوابم! بلند شدم و خواستم برم که سامان گفت:
- کجا؟
- می خوام بخوابم. خیلی خسته م!
- باشه، برو. ولی اگه دوباره خواستی گریه کنی صدام کن تا بیام پیشت.
- باشه.
بعد از مسواک زدن طاق باز روی تخت خوابیدم و به سامان فکر کردم. به چشمای قشنگش، صدا مهربونش، لبهای خوش فرمش ولی بعد از چند لحظه ...
دانلود رمان در ادامه مطلب...
ادامه مطلب...
دانلود رمان یک قدم تا عشق اثر اعظم طهماسبی
بخشی از این رمان:
باد سرد پاییزی به صورتم تازیانه می زد، زیپ پالتویم راتا روی چانه بالا کشیدم و بی صبرانه به انتظار تاکسی ماندم. دردل مدام به فواد بدوبیراه می گفتم که حاضر نشده بود قید خوابش را بزندو مرا به دانشگاه برساند. اگرچه فواد تمام شب گذشته را شیفت شب بود ودر بیمارستان به مداوای بیماران مختلف پرداخته بوداما باز هم انتظار داشتم که مرا در این های سرد به دانشگاه برساند.
با شنیدن صدای بوق تاکسی به خودم آمدم و بدون معطلی خودم را روی صندلی آن انداختم. ساعتی بعد در هیاهوی دختران و پسرانی که به دانشکده هجوم می آوردند خودم را گم کردم. مغرورانه و با گامهایی محکم بدن توجه به اطرافم به طرف سالن کلاسها رفتم. از دور ندارا دیدم.ازهمانجا برایم دستی تکان داد و من باتبسمی جواب اورا دادم. و به طرفش رفتم. ندا تنها همکلاسی بود . که موفق شده بودم با او رابطه برقرار کنم. در واقع اخلاق من به گونه ای بود که خیلی به ندرت پیش می آمد با کسی صمیمی شوم. البته صمیمی که نه در حد یکرابطه دوستانه فقط همین. فکر کنم پایداری رابطه من و ندا هم به این علت بود که او توانسته بود مرا به چنین اخلاقی به عنوان دوست خود بپذیرد. ندامثل همیشه شادو قبراق به نظر می رسید. ابتدا به گرمی خوش و بشی با هم کردیم بعد اونگاهی به سر تا پایم انداخت . و با حرص گفت:فرناز جان حیف از این همه خوشگلی که خدا به تو داده.
تبسمی کردم و با آرامی گفتم: حالا چرا حیف؟
دانلود رومان در ادامه مطلب...
ادامه مطلب...
دانلود رمان لعیای عشق اثر فروزنده عدالت
بخشی از این رمان :
داشتم فیزیک را حل می کردم که صدای مادر م بلند شد لعیا بیا کار داریم .
خواستم خودم را به نشنیدن بزنم که دوباره صدای مادرم بلند شد لعیا میای یا بیام ان دفتر و کتاب رو پرت کنم تو کوچه خودکار را به زمین انداختم دیگه فایده نداشت .
مادرم میدانست که حساسیت من در سهام و کتابها مه تا میخواست من رو مجبور به کاری بکند از انها مایه می گذاشت
دفتر را با ناراحتی بستم . تنها وسیله نجات از این زندگی سخت و فقط الود را درس خواندن و رسیدن به مدارج بالا ی عملی می دانستم و می خواستم سعی کنم در دانشگاه دولتی قبول بشم . با بدون هزینه اضافی به تحصیلاتم ادامه بدم .البته رفتن به دانشگاه دولتی هم هزینه داشت ولی خیلی کمتر .
صدای مادرم بند خیالم را پاره کرد . دویدم و گفتم :جانم مادر عزیزم . الهی قربونت برم . چیکار کنم
لیلا کنار مادر نشسته بود و سبزی پاک می کرد گفت :اگر این زبان رو نداشتی جات هیچ کجا نبود مثل من
مادرم گفت :کاری نداره تو هم یاد بگیر . لیلا صورتش را به عنوان بی اهمیتی به سمت دیگر گرفت . باید در سبزی پاک کردن کمک میکردم
نشستم و گفتم :چند کیلو است ؟
دانلود رومان در ادامه مطلب...
ادامه مطلب...
دانلود رمان بازی عشق اثر ر. اعتمادی
بخشی از این رمان :
ساعت نه و نیم صبح بود که من و پدر و مادرم وارد ایستگاه قطار تهران -مشهد شدیم من از روی پله های بلند ایستگاه دو رشته قطار سیاهرنگ را دیدم که آدمها مثل مورچه از سر و کولشان بالا میرفتند و من از نوعی ترس و نگرانی پر شده بودم.پدرم که با آن قد کوتاه و چاق بزحمت ساک و مقداری خرت و پرت را بجلو میکشید اول نگاهی به محیط ایستگاه انداخت و بعد با همان لحن آرام و دوستانه اش گفت:مرم!مواظب باش باباجون خیلی شلوغه!
آه که این پدر من چقدر مهربان و خوبست همیشه و در همه جا مواظب هریمش است همیشه و همیشه مرمیش را همان دختر بچه توپولی میبیند که وقتی دستش را میگرفت و او را با خود به خیابان میبرد ناگهان مریم دستش را از دست پدر میکشید و از لابلای اتوموبیلها به آنطرف خیابان میدوید و عرق سرد ترس را بر پشت پدر برجا میگذاشت...سرم را برگرداندم .به چهره عرق زده پدر و به قدمهای آهسته مادر که مثل همیشه در سکوت راه میرفت نگاه کردم و گفتم:پدرجان نترس من حالا یک دختر 16 ساله ام !...
دانلود رومان در ادامه مطلب...
ادامه مطلب...
مصرف روزانه سبزیجات ضامن سلامتی شخص می باشد. مصرف سبزیجات از بروز بیماری های مزمن مانند بیماری های قلبی، دیابت، سرطان و چاقی پیشگیری می نماید. مقدار سبزیجات مورد نیاز بدن با توجه به هرم راهنمایی غذایی به طور کلی روزانه 200 گرم می باشد که این مقدار برای سالمندان بالای هفتاد سال و نوجوانان و کودکان کمتر است.
بر اساس تحقیقات جدید رنگ سبزیجات در طبقه بندی خواص آنان نقش دارد از این رو مصرف سبزیجات با رنگهای متنوع برای سلامت توصیه می گردد در واقع رنگها در سبزیجات بر خواص منحصر بفرد آنها اشاره دارد. مصرف سبزیجات با رنگهای متفاوت امکان بدست آوردن بالاترین نتیجه را برای شخص ممکن می سازد و سیستم ایمنی بدن را قوی تر می سازد و موجب طول عمر بیشتر شخص می گردد.
ادامه مطلب...