سفارش تبلیغ
صبا ویژن

همنشین

درس های بـزرگی که می تـوان از مورچـه ها آموخـت

 http://goonagoon-groups.com/


مورچه ها را در نظر بگیرید. آیا باور می کنید که این موجودات کوچک می توانند به ما یاد بدهند که چطور باید زندگی بهتری داشته باشیم؟ از رفتار مورچه ها می توانیم چهار درس مهم بگیریم که به ما برای داشتن زندگی بهتر کمک می کنند.
ادامه مطلب...

جمله های جدید ویژه شب یلدا

picbay www.3et.ir 14 جمله های جدید ویژه شب یلدا

تو که نیستی ، “یلدا” بلندترین شب سال نیست ؛ اوج دلتنگیست …

::
::
شب یلدای من آغاز شد
نه سرخی انار
نه لبخند پسته
نه شیرینی هندوانه
بی تو یلدا زجر آورترین شب دنیاست …
بی من یلدایت مبارک !
::
::
شب یلدا عزیزِ هندوونه
اگر چه ترش و لیزه هندوونه
بهایش را چو پرسیدم ز یارو
بگفتا هیس ! جیزه هندوونه
::

ادامه مطلب...

ز بس بی تاب آن زلف پریشانم، نمی دانم...

ز بس بی تاب آن زلف پریشانم، نمی دانم

حبابم، موج سرگردان طوفانم؟ نمی دانم

حقیقت بود یا دور و تسلسل حلقه ی زلفت؟

هزار و یک شب این افسانه می خوانم، نمی دانم

سراسر صرف شد عمرم همه محو نگاه تو

ولی از نحوه ی چشمت چه می دانم؟ نمی دانم

چو اشکی سرزده یک لحظه از چشم تو افتادم

چرا در خانه ی خود عین مهمانم؟ نمی دانم

ستاره می شمارم سال های انتظارم را :

هزار و سیصد و چندین و چندانم؟ نمی دانم

نمی دانم بگو عشق تو از جانم چه می خواهد؟

چه می خواهد بگو عشق تو از جانم؟ نمی دانم

نمی دانم به غیر از این نمی دانم، چه می دانم؟

نمی دانم، نمی دانم ، نمی دانم ، نمی دانم!!
قیصر امین پور


تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق

    نظر

تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق،

که نامی خوش‌تر از اینت ندانم.

وگر – هر لحظه – رنگی تازه گیری،

به غیر از زهر شیرینت نخوانم.

تو زهری، زهر گرم سینه‌سوزی،

تو شیرینی، که شور هستی از توست.

شراب جام خورشیدی، که جان را

نشاط از تو، غم از تو، مستی از توست.

بسی گفتند: – «دل از عشق برگیر!

که: نیرنگ است و افسون است و جادوست!»

ولی ما دل به او بستیم و دیدیم

که او زهر است، اما … نوشداروست!

چه غم دارم که این زهر تب‌آلود،

تنم را در جدایی می‌گدازد

از آن شادم که در هنگامه‌ی درد،

غمی شیرین دلم را می‌نوازد.

اگر مرگم به نامردی نگیرد:

مرا مهر تو در دل جاودانی‌ست.

وگر عمرم به ناکامی سرآید؛

تو را دارم که مرگم زندگانی‌ست.

فریدون مشیری



یا رقیه...

    نظر

بی تابم...

بی قرارم...

دلم میخواهد فریاد بزنم

دست خودم نیست

از بی قراری قلبم است

انگار میخواهد کنده شود

دردش را میدانم...

از دلتنگی ست...

دلتنگی هایم تو را صدا میزنند

دستانم دستان کوچکت را میطلبد

رویم نگاه تو را میخواهد

و چشمانم...

گاه چشمانم را میبندم...

روحم را به سوی خرابه ی شام میفرستم

آنجا که آرمیده ای

دلم میگیرد از این همه بی وفایی...

میگریم...

آنقدر میگریم ،کور شوم...

تا نبینم که در خرابه آرمیده ای

آخر سه ساله ی امام حسین(ع) و خرابه؟؟!!

چگونه میتوانم بی تاب نباشم در حالی که...

آه عمه جان دلم غصه ها دارد

گریه امانم را بریده است...

کاش آن روزها با تو بودم...

کاش میتوانستم در کنارت باشم...

در کربلا...

شب شام غریبان...

بمیرم برایت...

بمیرم که بر پاهای کوچکت خار نشسته

بمیرم از تازیانه هایی که...

عمه،عمه،عمه...

کاش  آنجا  بودم تا سپر بلایت شوم...

یا لااقل پا به پایت اشک بریزم

به قربان چشمان زیبایت شوم چگونه توانستند نیلگونش کنند...

بمیرم که سر پدر را برایت فرستادند...

بمیرم از درد ل هایت با پدر

بمیرم که جان دادی کنار سر...

http://upload.tehran98.com/upme/uploads/58379f87b374b2e51.jpg

آه عمه...

دیگر تاب ندارم...

قلبم میخواهد بایستد از تپش بسیار ...

تو را صدا میزند

فقط تو را...

نگاهم کن تا آرام شوم

نگاهم کن...



.html .html