داستان زیبای قدر خانواده ات را بدان
با مردی که در حال عبور بود برخورد کردم اووه! معذرت میخوام. من هم معذرت میخوام. دقت نکردم ...ما خیلی مؤدب بودیم ، من و این غریبه خداحافظی کردیم و به راهمان ادامه دادیم.اما در خانه با آنهایی که دوستشان داریم چطور رفتار می کنیم...کمی بعد ازآنروز، در حال پختن شام بودم دخترم خیلی آرام کنارم ایستاد همینکه برگشتم به اوخوردم و تقریبا انداختمش با اخم گفتم: ”اه ! ازسرراه برو کنار"قلب کوچکش شکست و رفت...
بقیه داستان در ادامه مطلب...