وبلاگ :
همنشين
يادداشت :
پينگ کردن سايت يا وبلاگ شما در 2 سايت عالي
نظرات :
0
خصوصي ،
1
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
عاشق يک لحظه نگاهت
سفر کردم به هر شهري دويدم ...........چو شهر عشق من شهري نديدم
ندانستم از اول قدر آن شهر ..............زناداني بسي غربت کشيدم
رها کردم چنان شکر ستاني .............چو حيوان هر گياهي مي چريدم
بغير عشق آواز دهل بود .................هر آوازي که در عالم شنيدم
از آن بانگ دهل از عالم کل .............بدين دنياي فاني اوفتيدم
از آن باده که لطف و خنده بخشد ........چو گل، بي حلق و بي لب مي چشيدم
ندا آمد زعشق: اي جان سفر کن..........که من محنت سرايي آفريدم
بسي گفتم: که من آنجا نخواهم! .......... بسي ناليدم وجامه دريدم!
چنان اکنون زرفتن مي گريزم ........... از آنجا آمدن هم مي رميدم
بگفت اي جان برو هرجا که باشي .......که من نزديک چون حبل الوريدم
فسون کرد و مرا بس عشوه ها داد........فسون و عشوه او را خريدم
فسون او جهان را بر جهاند ..............که باشم من، کي من، خود ناپديدم
زراهم برد و آنگاهم به ره کرد .......... گر از ره مي نرفتم مي رهيدم
بگويم چون رسي آنجا و ليکن ............قلم بشکست چون اينجا رسيدم
چه گويم؟ مرده بودم بي تو مطلق ........خدا از نو دگر بار آفريدم
زهجران وغريبي باز گشتم .............. دگر باره بدين دولت رسيدم